معرفی وبلاگ
سلام، سلامی به اندازه تمام پست ها و کامنت های این وبلاگک خوشحالم از این که یه نگاهی به با شهدا انداختید در ضمن اکثر مطالب این وبلاگو شهدا مینویسند یعنی من از خودم مطلب نمی نویسم چون فکر می کنم مطلب شهدا بیشتر به خودم و شما کمک می کنه. # اگر مطالب دارای کم و کاست هستش می تونید نظر بدید
دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 84263
تعداد نوشته ها : 192
تعداد نظرات : 10
Rss
طراح قالب
GraphistThem158

مــــن خراباتى‏ام؛ از من، سخن یار مخواه
گنگم، از گنگ پریشان شده، گفتار مخواه
من کــه با کورى ومهجورى خود سرگرمم
از چنین کور، تــــــــو بینایى و دیدار مخواه
چشم بیمـــــار تو، بیمــار نموده است مرا
غیر هــــــذیان سخنى از من بیمار مخواه
با قلنـــدر منشین، گر که نشستى هرگز
حکمت و فلسفـــه و آیـــــه و اخبار مخواه
مستم از باده عشق تو و از مستِ چنین
پند مردان جهــــان دیده و هشیار، مخواه

منبع: کتاب دیوان امام(ره)

دسته ها : شعر - مراد عاشقان
شنبه 1389/6/6 12:41
جنـــــــــــــگ صدام چنگیزخو بود در تجاوز به قــــــــــــومی صفاجو نوکر روس‌هــــــــــــــــا، و آمــریکا بود این دون بــــــــــــدخواه ددخـو با ســــــلاحی که دادنـدش آن دو ناگهان حمله‌ور شـــــــــــــد بنیرو از زمین و هــــــــــــــــــــوا و زدریـا تاخت چون خیل شیطان و جــادو با سلاحش بسی کشت، یا کنــد از خلایق ســـــــــر و دست و بازو خلق ما را نبود ایـــــــــــــــن توقـع از مسلمان نـــــــــمایی که بود او دِه بکوبد، کند شهر ویـــــــــــــران مسجد و مدرسه، بــــرزن و کــــو مردم بی سلاح و ســـــــــــــپه را در ده و شهر بی بـــــرج و بــــارو. یا بسوزد، کشد، یــــــــــا بگیــــرد یا که آواره سازد به هـــــــر ســـو دشت پر لاله، شهر از شهیـــدان چون گل سرخ بــــــاغ و لـــب جو با همه جــــــــــهد درمـــان و دارو خلق ســــــــــــنجید گفتـــار او را با ســـــــــــــــتم‌ها و کـــردار وارو قول اســـــــلام‌گون دید و اعمــال مثل چنگیز و هــــــم‌چون هلاکــو خلق ایران چو دیدند زیــــــنــسان جمله گفتند یا حــــــــــق و یاهــو از مسلمان، م»سیحی
دسته ها : شعر
شنبه 1389/6/6 12:32

دستهای وجدان، تابلوهای عبرت را

همیشه در کنار جاده ی اندیشه می کارد

تا هنگام باز شدن درهای خروجی دنیا "قبرستان"

و پذیرایی از انسان های بی نبض

کسی از دیوار بهانه ها بالا نرود.

آنها که حیاط خلوت فکرشان را

با "سمت"     آب و جارو می کنند

آنها که از دیوار شهدا بالا می روند

تا میوه های فرصت بچینند

آنها که چرخ معلولین را نمی چرخانند

آنها که رویش مصلحت را

با پر کردن جیب هایشان توپ می کنند

آنها که از ((دیوار)) مطبوعات

روی خانه مردم شیرجه می زنند

آنها که سیخ احتکار می سازنند

تا مردم را روی آن کوبیده کنند

آنها که برای احساس بوی جبهه

همیشه زکام هستند

آنها که خط مقدم را

از اخبار رنگی تلوزیون ((شاهد)) بودند

آنها که چاه زنخدان را

بر ذکر مسائل ((حدث اصغر)) ترجیح ندادند

باید بدانند که

خداوند در تهیه مواد سوختنی جهنم

هرگز دچار کمبود نخواهد شد.

باید مواظب ارتفاع گناهاهن بود...

دسته ها : شعر
سه شنبه 1389/6/2 15:57
«تقدیم به دریادلان شکست نا پذیر»ببین شیران آسایشگه دهنهاده جانشان برکف دراین رهبه دفتر می نگارم نام یارانکه هستند عاشق پیر جمارانبترتیب می نگارم نام هر یککه گشته جایشان بال ملائکبنازم قوه ی ادراک «کاشی»«سیلیمانی نژاد» پاینده باشی«محمد » شد ولی حق تعالیببین «معصوم » ما باروح والاتو«مسعودی» بحق آل اطهارخدا حفظت کند از شراشرار«علی»راضی به اعمال خداوند«حسن»گشته مَلک درجمع دربنددرون صدرمجلس جای«صدری»«شبان »در جمع ما مانند بدری«حسین»حق جوبود درجمع یاراندل«صادق » صفا دارد چو باران«امیدصالحی»چون مهر رخشانچو«خرم دل»نشسته شاد وخندان«‌ ابوذ ر» قهرمان منزل ماچو«بیگی »گشته شمع محفل ما«غلام جوزیان» از غم گسستهخدایا« سید کریم »دل بر تو بستهز«کافی» صامت مجلس چه گویم«ذبیح » حق برایت می سرایمز«مهدی» بشنوی آوای قرآن«حسین پوررضا» با شوروایما
دسته ها : شعر
چهارشنبه 1389/5/27 13:45

می‌آیی ای دلاورم امـا ســــرت کجاســــــــت؟
آن دست‌های گمشـده در سـنگرت کجاســـت
در شعله‌بار صاعقه‌ای بــــــــاغ لاله‌خــــــــــیـــز
آن رنگ و بوی و روی گـل پرپـرت کـجاســــــــت
سربند « یا حسین» تو کانـروز گرمـجــــــــــوش
با دست خویش بست به سر مادرت کجاســـت
آن ساق پای خسته که چون ساقه‌های عـرش
افتاده بود از کف «مـیــــن» در برت کجاســــــت
چشمی که بوسه‌گاه پـــــدر بود هم‌چو شـــهـر
در خاکریز معرکه‌ی ســـــنـگرت کجاســـــــــــت
می‌آیی و دوباره‌ی تن، اهـدا به کربلاســــــــــت
آن پاره‌های دیگری از پیــــکرت کجاســــــــــــت
چون سرو ایستاده به سنــــــــــگر شدی کنون
ای استخوان سوخته، خاکسترت کجاســـــــت

دسته ها : شعر
سه شنبه 1389/5/26 14:50
سلام می خوام استارت وبلاگ رو با یک عدد شعر بزنم من دلتنگم و می دانم که این تازه اول دلتنگی است اتل متل یه بابا که اونارو دوست دارن آخه غیر اون دوتا هیچ کسی رو ندارن مامان بابا رو می‌خواد بابا عاشق اونه به غیر بعضی وقتا بابا چه مهربونه وقتی که از درد سر دست می‌ذاره رو گیجگاش اون بابای مهربون فحش می‌ده به بچه‌هاش همون وقتی که هرچی جلوش باشه می‌شکنه همون وقتی که هرچی پیشش باشه می‌زنه غیر خدا و مادر هیچ‌کسی رو نداره اون وقتی که باباجون موجی می‌شه دوباره دویدم و دویدم سر کوچه رسیدم بند دلم پاره شد از اون چیزی که دیدم بابام میون کوچه افتاده بود رو زمین مامان هوار می‌زد شوهرمو بگیرین مامان با شیون و داد می‌زد توی صورتش قسم می‌داد بابارو به فاطمه، به جدش تو رو خدا مرتضی زشته میون کوچه بچه داره می‌بینه تو رو به جون بچه بابا رو کردن دوره بچه‌های محله بابا یه هو دوید و  زد تو دیوار با کله هی تند و تند سرش رو بابا می‌زد تو دیوار قسم می‌داد حاجی رو حاجی گوشی رو بردار نعره&zw
دسته ها : شعر
سه شنبه 1389/5/26 14:36
X