خمپاره 60 که مثل تیر اجل، وقت و بیوقت نمیشناخت و یک مرتبه از راه میرسید و همه چیز را با خودش میبرد؛ تا آن حد که حتی حسرت آخ گفتن را بر دل میگذاشت و مهلت واکنش نشان دادن را از شخص میگرفت؛ بیصدا و بیاطلاع سربزنگاه میآمد و دست رزمندهای را میگرفت و در دست صاحب اصلیاش میگذاشت؛? آب زیرکاه.
نیرویی که مدتی در منطقه مانده، اما عملیاتی نشده بود و به محض اینکه پایش را از خط بیرون گذاشته و به مرخصی میرفت، در آن محور عملیات میشد. در واقع او که از قافلهی عشق جا مانده بود، خودش را «بازمانده» یا «بزمنده» میدانست و مرتب خود را ملامت میکرد که ای کاش قلم پایم میشکست و به مرخصی نمیرفتم.
بسیجی یکبار مصرف، "عاشق خاکریز اول" که اهل جهاد و هجرت بود و هیچ حدی نمیشناخت و برای رسیدن به هدفش از هیچ تلاشی رویگردان نبود.
منبع :کتاب فرهنگ جبهه
شوربا نوعی آش بود که عراقیها گاه به عنوان صبحانه به اسرا میدادند. این آش محتوایش مقداری عدس و آب بود و چیز دیگری در آن یافت نمیشد.
خدا قسمتتون کنه
نوعی نان عراقی بود که شباهت به نان ساندویچ در ایران داشت. در اردوگاه سهمی هر نفر در طول روز یک الی دو عدد از این نان بود که اکثر اوقات بسیار خشک و سفت و یا خمیر بود.
اسم مستعار جندیلفته یکی از سربازان عراقی بود. "جندیلفته " علیرغم کمسوادی، آدم باانصافی بود و اسرا را اذیّت نمیکرد و به افراد خائن و جاسوس نیز روی خوش نشان نمیداد و از آنها متنفّر بود و به صورت مخفیانه آنها را به اسرا معرفی میکرد.
نوعی لباس بود که در اوایل اسارت بین اسرا توزیع شد این لباس یکسره شباهت به لباس مکانیکها و یا به اصطلاح لباس خلبانی داشت.